بهش گفتم :

" پسرم ؛ تو به اندازه کافی جبهه رفتی ، دیگه نرو ؛ بزار اونایی برن که نرفته اند "

چیزی نگفت و یه گوشه ساکت نشست .

صبح که خواستم نماز بخونم اومد جانمازم رو جمع کرد ، بهم گفت :

" پدر جان ! شما به اندازه کافی نماز خوندی بذارین کمی هم بی نماز ها ، نماز بخونن "

خیلی زیبا منو قانع کرد و دیگه حرفی برای گفتن نداشتم


با یه عده طـــلبه آمدند قم.

همه شهــــید شدند الا محــــسن.

خواب امام حسیــــــن'ع' رو دیده بود.

آقــــــا بهش گفته بود:

"کارهات رو بکن این بـــار دیگه بار آخــــره "

یه ســـــربند داده بود به یکےاز رفقاش،

گفته بود شهید که شدم ببندیدش به ســـــینه ام.

آخه از آقا خواســـتم بےســــر شهید شم.

با چند تا از فرماندهان رفته بود توی دیدگـــــاه.

گلوله 120خورده بود وسطـــــــشون

جنـــــازه اش که اومد،ســـــر نداشت.

سربند رو بستیم به سیـــنه اش

روی سربند نوشته بود ؛

"أنا زائر الحســــــین ع"

شهید محسن درودی 

 


شهید، چشم تفحص تاریخ است؛ چشمی که تا ابدیت، امتداد دارد و تا قیامت، دوام.

شهید، مقامی است که معادلش، در قاموس هیچ عالمی نیامده است؛ اما رسالت او در تمام ذرات عالم، انتشار یافتنی است؛ چرا که شهادت، فصل اول کتاب رسالت است و رسالت، همان مسئولیت شهودی است که بر دوش همه انسان‏ها، از لحظه تشییع پیکر شهید، قرار می‏‌گیرد.


«فَلَا تَقُل لَّهُمَا أُفٍّ»
????[ 23\ اسراء]????
یڪ سنگ ریزه اگر در جوراب یا ڪفشت باشد تو را از رفتن و از حرڪت باز می دارد
بعضی حرکات ، حرف ها 
گرچه کم و ناچیزه ولی مث سنگریزه میمونه 
ادمو از حرکت بازمیداره 
حالا شما بدخلقی و بدهنی با پدرو مادرتو ادامه بده 
ولی مطمئن باش جوری جلوی موفقیتو پیشرفتتو میگیره ک فکرشم نمیکنی ????


#شهید_بازی یا #انس_با_شهدا چفیه را می‌اندازیم روی سرمان و گریه می‌کنیم بعد هم حس می‌کنیم که حالمان خیلی خوب شده ‌است و خوش‌حال باز می‌گردیم خانه هایمان و زندگی تکراری‌مان را از سر می‌گیریم. و تازه خیلی هم خرسندیم که سبک شده‌ایم و معنویتمان زده‌است بالا و پیش‌خودمان می‌گوییم که چه‌قدر آدم خوبی هستیم که مثلا وقتمان را صرف زیارت شهدا کرده‌ایم و چه و چه . چرا شهدا را واسطه‌ی تخلیه‌ی روحی خودمان قرار می‌دهیم.

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

هر چی که بخوای Rollercoin اجرای دکوراسیون مغازه تخفیفان پورتال و سایت تفریحی خبری ایرانیان